-->
کاپیتان نمو






[Powered by Blogger]

12.12.2002

٭ شنيدن يه موزيک محلی ، اونم در يه شهر غريب ، حال و هوای ديگه ای داره. امروز داشتم از اداره برمی گشتم و چون طبق معمول ماشين های اداره در اختيار از ما بهتران بودند مجبور شدم که با تاکسی برگردم. ريتم موزيک برام خيلی آشنا بود ولی اصلا تصورش رو هم نمی کردم که همونی باشه که حدس می زنم. تا اينکه بالاخره خواننده شروع به خوندن کرد. يه نگاه به راننده انداختم. بهش نميومد که از ديار خودم باشه. وقتی حرف زد از لهجه فهميدم که مال همين شهر خراب شده هست. با تعجب بهش گفتم: می فهمی چی می خونه؟ گفت: نه، از آهنگش خوشم مياد.
خلاصه جاتون خالی ، خيلی باحال بود. يه چند دقيقه ای رفتم تو حال و هوای دشت های سر سبز زادگاهم.
يه سوتی هم دادم ، وقتی می خواستم به راننده بگم که از کدوم مسير بره که زودتر به خونه برسم با زبون محلی خودمون گفتم. بيچاره راننده ، گفت: نفهميدم چی گفتی. بچه کجائی؟ گفتم: همونجا که داری به موزيک محلی اون گوش می دی.
فکر کنم همه چی داره دست به دست هم می ده که يه سفر به اونجا داشته باشم. پيش درآمد خوبی بود برای سفری که در پيش دارم. شايد يه هفته ديگه بازم بوی بارون ، هوای خنک ، مردم خونگرم و مهمون نواز ، کوچه های خيس و بارون زده شهرم رو ببينم. حالا بايد وقت بيشتری برای گزارش نويسی بزارم. وای که ديگه مردم اينقدر که نوشتم. حسابشو بکنين که در ۳-۴ روز بخواين يه گزارش مفصل از يه پروژه بنويسين که خيلی ها منتظر نتايج اون هستن. حالا اينا به کنار ، يه عده آدم بيکار هم هستن که منتظرن يه اشتباه توش پيدا کنن و همونو مثل پتک بزنن تو سرتون. چه مصيبتی دارم من.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Home