-->
کاپیتان نمو






[Powered by Blogger]

1.30.2003

٭ ديروز در ساعت مقرر از پروژه دفاع کردم. خوشبختانه مشکل خاصی پيش نيومد و نمره خوبی هم گرفتم. چقدر لذت بخش بود وقتی در پايان نگاه تحسين برانگيز همکارهام رو ديدم. راستش استرس زيادی داشتم و نتونستم ناهار بخورم. اين اولين پروژه ای بود که ازش دفاع می کردم و نقش تعيين کننده ای در آينده برام داشت.
نمی دونم چرا چند وقته که يه حس عجيبی پيدا کردم. قبلا هم اين حس رو در خودم دِدم. شايد باورش يه کم سخت باشه ولی تا بحال تموم اين حس هايی که داشتم و دورنمايی که از آينده و اتفاقاتی که قراره بيفته در خودم حس ميکردم همه به واقعيت رسيدند. ولی ديگه تحملش رو ندارم و دعا می کنم که اينبار اشتباه باشه.
حس ميکنم يه سری اتفاق در حال شکل گيری هست و من هم در مسير جريان اون قرار گرفتم. جريانی که بعد از طی شدن مسير و رسيدن به هدف چيزی جز افسوس و ناراحتی برام نداره. اميدوارم اينبار اشتباه کنم.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Home