-->
کاپیتان نمو






[Powered by Blogger]

1.04.2003

٭ باز هم يه مدت از نوشتن دور بودم. راستش اونقدر سرم شلوغ شده که کمتر فرصت می کنم که وبلاگ دوستامو بخونم و يه چيزی هم در بلاگ خودم بنويسم.
مطلب قبليم در مورد هدايای تولدم يه کم برام دردسر ساز شد. يکی از دوستان گويا انتظار خوندن چنين مطلبی رو نداشت و بعد از خوندن اون تماس گرفت و گفت: چرا واسه اون نظرخواهی نگذاشتم. آخه واسه هر مطلبی که نظرخواهی نميگذارن. حالا اينجا يه نظرخواهی ميگذارم که لطف کنن نظرشون رو بفرمايند. مثل اينکه قصد دارن که اين نظر رو بقيه خواننده های اين وبلاگ هم بخونن. نمی دونستم که يه بوسه هديه گرفتن اينقدر جالب هست.
با اينکه از سانسور کردن خيلی بدم مياد ، ولی مطلب قبلی رو يه کم سانسور کردم. اگه بدون سانسور می نوشتم معلوم نيست که چه اتفاقی ميفتاد!!!
ديشب موقع برگشتن از يه مسافرت کوتاه چنان مه غليظی جاده رو گرفته بود که تا دومتری رو نمی شد ديد. منظره فوق العاده ای بود. ناخودآگاه به ياد دوست خوبم آنسوی مه افتادم. واقعا جاش خالی بود. اگه يه دوربين همرام بود می شد چند تا عکس خوب گرفت و ازشون لوگو يا Wallpaper ساخت. هر چه می رفتيم مه تموم نمی شد که ببينم اونطرف مه چه خبره. وقتی پياده شدم و قدم زنان به طرف خونه می رفتم ، به کوچه و هاله زيبائی که در اطراف لامپهای داخل کوچه بوجود اومده بود ، نگاه می کردم. دلم نمی خواست حتی پلک بزنم. دوست خوبم واقعا جات خالی بود. اميدوارم قبل از برگشتنم بتونم باز هم ببينمت.



* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Home