:وبلاگهای مورد علاقه |
1.19.2003
٭ بالاخره بعد از کلی خون دل خوردن و تومن تومن رو هم گذاشتن و با يه وام سنگين مسکن و يه کم هم قرض کردن ، يه آلونک اونم در طبقه چهار يه ساختمان هشت واحده خريدم. البته چند روز پيش قولنامه کردمش. موقعی که قصد خريد داشتم با مراجعه به بنگاه داران مسکن به قدری اعصابم خورد شد که چند بار بيخيال شدم و گفتم: بابا نخواستم. اگه هم انتقاليم جور شد يه خونه رو رهن می کنم.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *همه گفتن: کاپيتان اين چه کاريه می خوای بکنی؟ اگه اينور سال خريدی که هيچ ، وگرنه سال ديگه عمرنات بتونی بخری. از طرف ديگه از محل کارم هم يه ريز زنگ می زدن که بيا کارا خوابيده و تهران هی داره فشار مياره که پروژه ها چی شده؟ چرا گزارشات داره دير به دير می رسه؟ خلاصه مجبور شدم وکالت خريد به يکی از اقوام بدم و خودم برگردم. نمی دونم ارزش داشت که اينقدر خودم رو در عنفوان جوونی بندازم تو قرض يا نه ، ولی خوب کار از کار گذشته و شدم يه جوون بدهکار با حقوق بخور نمير کارمندی. اين هم از جوون اين دوره زمونه که به دليل نداشتن پارتی نتونست در شهر خودش کار پيدا کنه و مجبور شد برای کار بياد جائی که فکرش هم تن آدم رو می لرزونه. با خريد اين خونه آخرين پرده نمايش اينجا موندنم تموم شد و ديگه اينجا کاری ندارم. فقط می تونم بگم خوشحالم که تونستم به قولی که روز اول اومدن به اينجا به خودم دادم عمل کنم. تقريبا به تموم برنامه هائی که برای خودم چيده بودم رسيدم. يه قول هم به دوستان عزيزم که اسمشون تو وبلاگم هست بدم. در اولين فرصت که بيام اونجا شيرينی خورون خونه رو بر پا می کنم. البته در اين شيرينی خورون از دوست خوبم شکلاتی خواهش کردم که زحمت تهيه اين شيرينی رو بکشه. فکر کنم اونائی که بايد بفهمن فهميدن که شيرينی خورون چه خواهيم داشت. مگه نه؟
|