٭ دوباره دلم واسه غربت چشمات تنگه
دوباره اين دل ديوونه واست دلتنگه
وقته از تو خوندنه ستاره ترانه هام
اسم تو برای من قشنگ ترين آهنگه
بی تو يه پرنده اسير بی پروازم
با تو اما می رسم به قله آوازم
اگه تا آخر اين ترانه با من باشی
واسه تو سقفی از آهنگ با صدا می سازم
...
توئی که عشقمو از نگاه من می خونی
توئی که تو تپش ترانه هام پنهونی
توئی که هم نفس هميشه آوازی
توئی که آخر قصه منو می دونی
اگه کوچه صدام يه کوچه باريکه
اگه خونه ام بی چراغه چشم تو تاريکه
می دونم آخر قصه می رسی به داد من
لحظه يکی شدن تو آينه ها نزديکه
با يه چشمک دوباره منو زنده کن ستاره
...
وقتی امروز گفت می خوام برم ، تموم غم عالم ريخت تو دلم. قبلا هم گفته بود که می خوام برم ولی اينبار تو صداش يه چيز غريبی بود. انگار تصميمش قطعی شده بود.
می خوام از يه دوست بگم. دوستی که با تموم وجود دوسش دارم. کسی که در بدترين شرايط روحی يار و غمخوارم بود. کسی که در غربت ، نگذاشت که تنها بمونم. تو شبهای تنهائيم از پشت اين مونيتورهای بيريخت ، قشنگ ترين لحظات رو برام بوجود آورد. وقتی برای اولين بار ديدمش هرگز فکر نمی کردم که اينقدر مهربون باشه.
می خواد بره و باز هم من ميمونم با يه کوله بار ، پر از خاطرات قشنگ. رفاقتم با اون تموم نمی شه ولی تصور اينکه شايد نتونم ديگه ببينمش واسم سخته. اين ترانه رو اولين بار با اون گوش کردم. براش آرزوی موفقيت می کنم.