-->
کاپیتان نمو






[Powered by Blogger]

2.05.2003

٭ باز هم يه مرخصی ديگه و کلی درگيری برای موندن در کنار خانواده
باز هم تماس های پی در پی برای برگشتن به محل کار
باز هم قدم زدن در کوچه خاطره ها و يادآوری روزگار خوش گذشته
باز هم ...
در شش ماه دوم امسال خودم رو با مرخصی خفه کردم و به هر جان کندنی بود تونستم از ذخيره مرخصی سال گذشته هم استفاده کنم. قبل از نوشتن اين مطلب باز هم از محل کارم با من تماس گرفتن و برای جلسه بعد از ظهر امروز کلی سوال کردن که چی بگيم و چه بکنيم. واقعا جای تاسف داره که نبودن يکی دو نفر در مرکز اينقدر اختلال در کارها بوجود بياره. نمی دونم ، شايد مقصر خودم هستم که اينقدر اونجا رو به خودم وابسته کردم که برای هر کاری به من رجوع می کنن.
ايندفعه تصميم گرفتم که همه مشکلات رو هر چند که خيلی حاد هم هستن ، موقتا فراموش کنم و بشم همون کاپيتان نمو که بايد باشم. همون کاپيتانی که هميشه خندان بودش و در هر مجلسی که می رفت با شوخی ها و لودگی هاش خنده رو به لبهای دوستانش مينشوند. اين قضيه به وضوح در رفتارم مشخص شده و بيشتر دوستام به من ميگن که خيلی عوض شدی. ديشب با يکی از دوستام حرف می زدم. به من گفت که تو اين مدت اينقدر خوش و سرحال نديدمت. من هم گفتم که ماهيت اصلی من اين هست که الان می بينی. موندن در اون خراب شده من رو خيلی عوض کرده و اگه روزی برای هميشه به اينجا برگردم ، هميشه من رو به اين حال خواهی ديد. اميد دارم که زودتر اين اتفاق مهم بيفته و برگردم به جائی که به اون تعلق دارم. شايد زيادی غلو کنم ولی بايد بگم که برگشتنم برام حکم تولد دوباره رو داره. می دونم که هر جا که باشم مشکلات خاص خودش رو داره ولی اين بازگشت برام خيلی حياتی شده.
به اميد اون روز ...

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Home