٭
هديه روز والنتاين
خسته و کلافه از به هم خوردن تموم برنامه هائی که برای اين چند روز تعطيلی برای خودم چيده بودم و يه سفر اجباری به شمال. به دليل اختلال در شبکه مخابرات شهر محل اقامتم موبايل قطع شد و حتی تلفن شهری هم از کار افتاده بود. باز هم بر شدت ناراحتيم اضافه شد. ولی خوب ، بازم از همون روش قبلی استفاده کردم و همه چی رو فراموش کردم و خواستم در شرايط حاضر باز هم از هر لحظش بهترين استفاده رو ببرم.
فردای اونروز موقع برگشت با اون سرمای شديد که تا مغز استخونم رو سوزوند ، به اين فکر بودم که چه ساده همه چی به هم ريخت و نتونستم به برنامه هام برسم. تو همين افکار بودم که کولاک و برف شروع شد و جاده بسته شد و با زبون بازی و قربون صدقه رفتن راننده ازش خواهش کردم که به رفتنش ادامه بده و برنگرده. بالاخره با هر کلکی بود ساعت از ۱ صبح گذشته بود که به تهران رسيدم.
در تماس با دوستم ازم خواست که برم پيشش و شب رو اونجا بمونم. دعوتی که به هيچ وجه انتظارش رو نداشتم. حسابش رو بکنين بعد از اون همه خستگی و کوفتگی و اعصاب خط خطی بهترين دوستت دعوتت کنه که شب رو با اون باشی.
يه حموم داغ ، يه ليوان چای داغ ، شام مورد علاقه (ميگو) و بعدش خوابيدن در يه رختخواب راحت و گرم. خوابی که به دليل يه خستگی دلنشين زود چشم هارو سنگين کنه و صبح بعد از بيدار شدن ، ديدن چهره متبسم و دوست داشتنی بهترين دوست. اونقدر خسته بودم که يادم رفت والنتاين رو تبريک بگم. بهترين هديه اين روز رو گرفتم که حاضرم شرط ببندم کمتر کسی چنين هديه ای رو در اين روز گرفته.
دوست خوبم ، هيچوقت اين محبتت رو فراموش نمی کنم. تو خالق بهترين خاطره در چند سال اخير برام شدی و در بدترين شرايط باز هم ناجی من شدی. کاری که تا به حال بارها و بارها انجام دادی.
دوستت دارم ، دوستت دارم ، دو ...