-->
کاپیتان نمو






[Powered by Blogger]

2.19.2003

٭ با توجه به شناختی که از فريدون دارم ، مطمئنم که در اون شرايط نخواست که سميرا رو تنها بگذاره. به عبارتی خواست به نوعی خلاء بوجود اومده رو براش پر کنه و بعد از مدتی به دليل طبيعت پاک و عاشقانه ای که داشت به اون علاقمند شد. اينجا رو اشتباه کرد و کاملا احساسی برخورد کرد و حتی نيم نگاهی هم به منطق نداشت. من هميشه در حرفهامون بهش می گفتم که از منطق صرف متنفرم و هميشه اونو بعد از احساسم در نظر می گيرم. ولی اون فقط از روی احساس عمل کرد.
از طرف ديگه نوعی دلسوزی هم برای سميرا هميشه در ذهنش بود و با اينکه کاملا برام تشريح نکرد که سميرا در چه شرايط خانوادگی هست ولی بارها در حرفهاش می گفت اين دختر در خانواده رنج می بره و من می خوام اونو واسه هميشه از اين رنج نجات بدم.
آخرين حرفش اين بود: < من چوب صداقت و اعتماد بيش از حد خودم رو خوردم ، اون بی تقصيره. >
البته هنوز هم متاسفانه چنين افرادی هستند که خيلی راحت با احساس پاک و صادقانه ديگران بازی ميکنن و اصلا هم به روی مبارکشون نميارن. وقتی هم بهشون ميگی: مگه تو زن نداری؟ مگه تو دوست دختر نداری؟ مگه تو دوست پسر نداری؟ جواب می دن: من که خيانت نمی کنم ، فقط رفيقم. معيار خيانت و صداقت در بين افراد مختلف فرق ميکنه. بعضی ها خيانت رو داشتن يه رابطه جينگلی بادومی می دونن و بعضی هم يه رفاقت ساده رو خيانت به حساب ميارن.
از اشتباه فريدون که بگذريم ، من بيشترين تقصير رو متوجه سميرا می دونم. چرا که با علم به اينکه چه چيزی برای فريدون مهم هست و چه چيزی نيست ، باز هم برخلاف اون عمل کرد. اگه اين عمل ازش در زمان دوستيشون سر می زد باز می شد يه جوری قبول کرد. می شد گفت که از فريدون خوشش نيومده و رفته دنبال زندگيش. هر چند اين رو هم قبول ندارم و معتقدم وقتی دو نفر با هم دوست هستن و همديگه رو دوست پسر و دوست دختر هم می دونن ، بايد يه نيم نگاهی هم به خواسته های طرف مقابل داشته باشن. ولی بعد از ازدواج ديگه نمی شه اون رو به راحتی هضم کرد. واقعا از عکس العمل فريدون خوشم اومد که بدون کوچکترين نزاع و آبروريزی همه چی رو تموم کرد. هر چند که سنگين ترين تاوان زندگيشو داد و اين واقعه تا ابد در ذهنش خواهد موند.



* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Home