-->
کاپیتان نمو






[Powered by Blogger]

3.05.2003

٭ آخـريـن بـرگ سـالــی که رو به پـايـان اســت:
اين آخرين متنی هست که در سال ۸۱ می نويسم.
يکسال ديگه هم گذشت و يه برگ ديگه از درخت زندگيمون خشکيد و افتاد. بد نيست نگاهی به سالی که گذشت بندازم.
فشار کاريم امسال وحشتناک بود. پروژه های پر دردسری رو داشتم که خدا رو شکر به خوبی تموم شد. موفقيت کاريم در بين تموم همکارام بی نظير بود و مهمترين اونا ، دعوت به همکاری در پروژه ايالات متحده بود.
در اوايل سال ، يکی از دوستام رو که مدتی بين ما کدورت حاکم بود ، دوباره پيدا کردم و با نگرشی جديد که برگرفته از مسائل بوجود آمده در گذشته بود ، رابطه دوستانه جديدی رو شروع کردم. خيلی خوشحالم که اين امکان بوجود آمد که دوباره در کنارش باشم.
بهترين هديه ها رو گرفتم. هدايای تولدم خيلی جالب بودند. مخصوصا اون سالاد الويه که با آژانس برام فرستاده شد. هديه روز والنتاين ، بهترين هديه عمرم بود. هديه ای که تا پايان عمر از يادم نميره و وقتی به يادش ميفتم ، در دلم هزاران بار از دوستم تشکر می کنم. در واقع زيباترين خاطرات عمرم در همين سال و بوسيله همين دوستم رقم خورد.
در شرايطی که از فشار کار کلافه شده بودم و احساس خستگی شديدی می کردم ، تماس ها و دلگرمی های دوستم با من بود و انرژی لازم رو به من می داد. هرچند که پايان موفقيت آميز همه اون کارها ، همگام با پايان تاسف بار دوستيمون بود. عجين شدن اين دو واقعه باعث شد که شيرينی تموم اون موفقيت ها به کامم تلخ بشه. باور کنين که اصلا احساس خوشحالی نمی کنم.
در سالی که گذشت دو درس بزرگ گرفتم. هميشه در برخورد با اطرافيان ، اگه مشکلی پيش اومد و کدورتی حاکم شد ، بجای پاک کردن و از خاطر بردن تموم اون صميميت و دوستی ، فقط اون مورد رو پاک کنم و در مورد ديگران فقط به نيمه خالی ليوان نگاه نکنم. در برخورد با ديگران هميشه دنبال علتها می گردم. ظواهر امر و کاری که انجام شده برام مهم نيست. مهم فکری هست که پشت اون کار خوابيده. درس دوم رو می خوام برای خودم نگه دارم ، چون قابل بيان کردن نيست.
و اما يه مطلب مهم؛
امسال در بيشتر دوستان درگيريهای عاطفی زيادی ديدم. همه به نوعی با مشکل مواجه شدند. امروز به يکی از دوستام همين رو می گفتم. اين مطلب به وضوح در بين نوشته های وبلاگ نويسان و در حرفهای دوستان دور و نزديک ديده شد. شاهد شکسته شدن و احياء مجدد همه اونا بودم. تموم سعی خودم رو بکار بردم که التيامی باشم برای زخمهاشون. هر چند که خودم هم به همين زخمها دچار شدم و متاسفانه در درمان خودم عاجز موندم.
وقتی به گذشته نگاه می کنم ، ميبينم که اضطراب ، بلاتکليفی و استيصال جزء لاينفک زندگيم بوده و هست. از قرار معلوم ميزبان خوبی براشون هستم که هنوز هم مهمان قلب و روحم هستند. اين اواخر دعا کردنم هم عوض شده. قديما دعا می کردم که خدايا کمک کن فلان کار انجام بشه. ولی حالا ميگم خدايا هر چه خودت صلاح می دونی.
يه زمانی عقيده داشتم که سرنوشت چيز دور از دسترسی نيست و ميشه اونو تغيير داد. سهم انسانها رو در تغيير سرنوشت خيلی بالا می دونستم. ولی حالا به اين عقيده می خندم و می گم که انسان هر چقدر هم که قوی باشه ، در اين مورد و مبارزه با اون ناتوان هست.
حرفهای زيادی برای گفتن مونده ولی مجالی برای بيانش نيست.
برای همه دوستان ، چه اونهائی که مي شناسمشون و ديدم و چه اونهائی که بدون بر جا گذاشتن رد پا ميان و اين وبلاگ رو می خونن ، آرزوی سالی پربار و سرشار از شادی و موفقيت دارم. اميدوارم در سال آينده در تموم وبلاگها ، مطالب خوشحال کننده ای رو که حاکی از موفقيت اونا هست بخونم. اميدوارم همه بنويسن که چقدر خوشبختند ، چقدر از زندگيشون راضی هستند و چه همراه خوبی دارند.
از همه دوستان يه خواهش دوستانه دارم. بيائيد ، سنتهای ايرانی رو حفظ کنيم. بيائيد ، عليرغم تموم مشکلات ، سنن استقبال از سال نو يادمون نره. بيائيد در لحظه تحويل سال نو ، بهترين ها رو برای همديگه از خدا بخواهيم.
از فردا به مدت يه ماه اين وبلاگ ساکت و آروم ميمونه. کاپيتان نمو هم از فردا با تموم خاطراتش ميره سفر. اينبار با ناتيلوس نميره. با هواپيما ميره. هر چند که در دلش دعا ميکنه که ايکاش فردا ...
به اميــد ديــدار و ســال نــو بــر همگـــی مبــــارک.



* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Home