٭ Forbidden2: چيزی به آغاز سال نو نمونده و بوی بهار از همين نزديکيها به مشام می رسه. نمی دونم چرا امسال اشتياق چندانی در خودم و بيشتر دوستام برای سال نو نمی بينم. چند سالی هست که قبل از سال نو میرم سراغ کامپيوتر و تموم حافظه رو مرور می کنم. بايد فايلهای اضافی رو پاک کنم. اسمش رو هم گذاشتم کامپيوتر تکونی.
همه فايلها رو در دايرکتوريهای خودشون ميگذارم. ميرم سراغ مهمترين دايرکتوری. آرشيو چت ، عکس و ايميل. يه نگاه کلی بهش ميندازم. همه چی سر جای خودش هست. ولی نه ، انگار يکی اضافی هست. با يه کليک کوچيک بازش می کنم. وای ، چه خبره اينجا. تعدادی عکس ، تموم ايميلهای ارسالی و دريافتی با ذکر تاريخ ، آرشيو بيش از يه سال و نيم چت ، از اول تا آخر که با اون داشتم. تموم خاطراتم يادم مياد. اولين چت رو باز می کنم. چه حرفهای قشنگی. جمله آخر اون شب: Let me add your ID
اونو ميبندم. چتهای اخير رو باز می کنم. چه جالب ، پر شده از آيکونهای: گل ، خنده ، بوسه و عشق. برای چند دقيقه توان انجام هر کاری رو از دست میدم. تنهام ، تنهای تنها. غرق خاطراتم ميشم. پخش يه موزيک شروع ميشه: Say goodbye to it all
يه چيزی از درونم شروع به حرکت ميکنه. مياد بالا ، بالا ، بالاتر. گلوم رو فشار ميده. ميخواد بياد بيرون. مقاومت می کنم.نه ، نميشه. بايد رهاش کنم.
حالا ديگه مونيتور رو نمی بينم. همه جار تار شده. نوشته ها رو نمی تونم بخونم. يه چيزی روی صورتم سر می خوره و با سماجت از لای لبهام وارد ميشه. چقدر شوره. با صدای زنگ تلفن به خودم ميام. چه بيموقع. با بيميلی تلفن رو جواب می دم. برمی گردم پشت کامپيوتر. داره دير ميشه و هنوز وسايل سفر رو جمع نکردم. قبل از اينکه خاطراتم دوباره زنده بشن ، زود فايلها رو می بندم. به دايرکتوری اصلی می رسم. يه کليک راست ، انتخاب Delete ، تائيد پاک کردن پرسيده ميشه. ترديد تموم وجودم رو پر می کنه. نه ، بايد تائيد کنم. حالا ديگه از اون دايرکتوری خبری نيست. به همين راحتی.
سطل باز يافت نشون ميده که يه سری فايل اونجاست. بازش می کنم. هنوز اونجاست. هنوز کاملا پاک نشده. چيکار کنم؟ باز هم کليک راست ، انتخاب Delete ، دوباره پرسش در مورد تائيد پاک کردن. می خوام تائيد کنم ولی انگشتم حرکت نميکنه. هر چه سعی ميکنم نميشه. باز هم ترديد تو وجودم خودنمائی ميکنه. يادم مياد سال گذشته يه دايرکتوری ساخته بودم به اسم: Forbidden. يکی ديگه می سازم: Forbidden2. همه اون فايلها رو می ريزم اونجا. حالا يه موزيک شاد داره پخش ميشه. انگار کامپيوتر هم دلش نمی خواست که همه اون خاطرات پاک ميشه.
پا ميشم ، صدا رو زياد می کنم. به ياد اون شب ميرقصم. اما اينبار تنهام.