-->
کاپیتان نمو






[Powered by Blogger]

5.19.2003

٭ دمای هوا ۳۴ درجه ، رطوبت نسبی هوا ۹۵ درصد. يه جهنم واقعی.
نفهميدم چی جوری رسيدم خونه ، فقط همين قدر ميدونم که وقتی رسيدم کل لباسهام از عرق خيس شده بودند. به قول يکی از بچه ها ما هر وقت بخوايم بريم سونا ، کافيه بريم تو حياط وايسيم. خوب ديگه اينجا يه سونای مجانی و خدادادی داريم.
...
يکی از بچه ها گفت: کاپيتان برو يه آبی به صورتت بزن بيا برات يه سفارشی دارم که فکر کنم کف کنی وقتی ببينی چيه.
...
نفسی تازه کردم و گفتم: خوب ببينم اين سورپريزت چيه.
خدا بگم چيکارش کنه. يه نوار از سيمين غانم رو آورده بود. با چه کيفيت توپی. بدجنس ترانه من از اون آسمون آبی می خوام رو آماده کرده بود که بشنويم. چند تا دری وری بارش کردم و گفتم: واقعا خوشحالم کردی با اين نوار.
اين ترانه منو ميبره به سالهای گذشته. اون موقع که دانشگاه بودم ، يه گل اقاقيا داشتيم که درست جلوی در ورودی کتابخونه کاشته بودنش. يادش بخير. اون روزها روی نيمکتی که همون نزديکيها بود می نشستم و اين ترانه رو با خودم زمزمه می کردم. منتظر بودم و بی قراری می کردم. از کتابخونه بيرون ميومد و از کنار اون گل می گذشت و به طرف خوابگاه می رفت و پشت شمشادها ناپديد می شد. من می موندم و ...

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Home