:وبلاگهای مورد علاقه |
6.30.2003
٭ و اما بخونين در مورد همکار عزيزم ...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *بهش گفتم: اين مقاله رو برای يه نشريه فرستادم. اگه ميشه يه نگاهی بهش بنداز که می خوام بعد از پياده شدن بفرستم تهـران. از هر چی نقطه و ويرگول بود نگذشت. يه ايرادهای الکی گرفت که بدجوری دلخور شدم. بهش گفتم: عزيز من ، تو از فرمت گزارش نويسی برای اون نشريه خبر داری؟ اونجا نوشته اين قوانين بايد رعايت بشه. من فقط خواستم اگه ايراد علمی داره بگيری. شب در پل فرماندهی (Bridge) بوديم. به کاپيتان جواد گفت: من در مورد شناورهای ترالر فلان نظر رو دادم. در مورد ماهی مرکب من فلان کار رو کردم. من قبل از اومدنم در جلسه فلان جا شرکت کردم. من تازگيها از اروپا برگشتم و قراره که يه تحول اساسی در منطقه بوجود بيارم. من برای اولين بار گره زدن مجرای کيسه جوهر ماهی مرکب رو به اونا ياد دادم. من عضو کميته سرپايان فلان جا هستم. من ... من ... من ... من ... ديگه سرم درد گرفت بس که اين همه ادعا رو شنيدم. خدا رو شکر که شب بود و چراغهای « بريج » خاموش بودند و اون متوجه خنده های ريز ريز من و جواد نشد. فردا قرار بود به قول خودش از روش پلاک گذاری برای يه مطالعه استفاده کنه که در کمال تعجب ديدم اصلا روش درستی رو پيش نگرفته و کارش خطای بالای ۹۰ درصد رو داره. تذکر دادن و يادآوری کردن هم بی فايده بود. می دونستم محاله به حرفم گوش بده. در نمونه برداری بافتی هم باز کارش خطا داشت و اين خطا رو حتی کاپيتان جواد که اصلا از بيولوژی چيزی نمی دونه فهميد. به من گفت: کاپيتان اين همکارت اشتباه نميکنه؟ گفتم: از کجا فهميدی؟ گفت: آخه خودت که پارسال نمونه برداری می کردی ، اصلا به نمونه دست نمی زدی و تازه بعد از هر نمونه برداری پنس و چاقو رو با الکل ميشستی و رو شعله می گرفتی. اين چرا اينجوريه؟ اين که اين همه ادعاش ميشه چرا ... ؟ اين فقط گوشه ای از حرفها و کارهاش بود. برای همين هست که ترجيح ميدم در سفرهای دريائی کسی همرام نباشه که با اينجور کاراش اعصابم رو خورد کنه. اين همکارم سواد علمی خوبی داره و در زمينه کاری خودش کارش خوبه ولی متاسفانه اون افتادگی علمی رو نداره و تا بحال کسی به ياد نداره که سئوالی ازش پرسيده بشه و با شهامت بگه نمی دونم. يا يه کاری رو که اشتباه انجام ميده و بهش تذکر ميديم ناراحت نشه و قبول کنه که اشتباه کرده. از الان غصه ام گرفته که بايد از شنبه تا چهارشنبه هفته آينده رو با اون در يکی از مراکز ديگه باشم و گزارش يه پروژه رو بنويسيم. من از اين نظر شانس بزرگی آوردم که در زمان دانشجوئيم يه استاد بسيار عزيز داشتم که از همون روز اول طوری من و بقيه رو تربيت کرد که اين روزها که وارد مرحله کاری شديم اين قبيل اشتباهات رو نداشته باشيم. از يک روزنه و هشت پا می دونن منظورم کدوم استاد هست. اميدوارم که « از يک روزنه » که در حال حاضر داره از اين استاد خوب آموزش ميبينه حداکثر استفاده رو ببره و در آينده نشون بده که يه محقق چه جوری بايد باشه.
|