٭ رابطـه به جـای ضـابطـه ـ سلام، آقای ... شما هستين؟
ـ بله ، بفرمايين.
ـ من از دانشجوهای مهندس ... بودم و حدود يه سال هست که فارغ التحصيل شدم. علاقه زيادی به کار در اداره شما دارم که در ارتباط با رشته تحصيليم ميشه. ايشون گفتن بيام پيش شما که راهنمائيم کنين و اگه ميشه من اينجا مشغول بکار بشم.
ـ مدرک شما چيه؟
ـ ليسانس شيلات دارم.
بدجوری حالم گرفته شد. اين دوستم که اين خانم رو معرفی کرده بود هم دانشگاهیم بود و مدتی در دانشگاه تدريس می کرد. هر کاری کردم نتونستم بهش بگم که خانم محترم محاله که بتونين اينجا کار پيدا کنين. اول مقدمه چينی کردم و بعد بردمش دفتر معاون اداری که می دونستم در نهايت بيرحمی ، خيلی راحت حرفش رو ميزنه.
ـ ببينين خانم ، ما فقط فوق ليسانس به بالا رو می خواهيم و متاسفانه اگه هم چنين افرادی به ما مراجعه کنن فقط می تونن بصورت پروژه ای با ما همکاری داشته باشن و از جذب و استخدام خبری نيست. ضمنا ...
همينطور که معاون اداره حرف ميزد ، زير چشمی نگاش می کردم. با هر جمله چهره اش درهم ميشد و وقتی حرفهای معاون تموم شد چشاش رو ديدم که پر از اشک شده بود ولی با هر زحمتی بود جلوی سرازير شدنش رو گرفته بود.
از دفتر اومديم بيرون و موقع خداحافظی کمی دلگرمی بهش دادم که با اداره در تماس باش شايد که اوضاع عوض شد و احتياج به نيرو پيدا کردن. با لبخند تلخی که نشون می داد فهميده که من برای دلخوش کردنش اين حرفها رو زدم ، تشکر کرد و رفت.
رفتم دفتر معاون و هر چه از دهنم در اومد به رئيس اداره گفتم.
گفتم: مگه اين خانم ... که الان تو بخش اکولوژی کار ميکنه ليسانس نيست؟ خوبه که خودتم خوب می دونی که حتی کار کردن با ميکروسکوپ رو نمی دونه. مگه يادت رفته که بجای « روغن ايمرسيون » چسب « انتالن » رو زد روی لام و عدسيهای ۱۰۰ سه تا ميکروسکوپ رو خراب کرد؟ يادت رفته که نمونه های جمع آوری شده پلانکتونی رو به جای آب ريخت تو دستشوئی. يادته که چقدر بچه ها برای نمونه برداری زحمت کشيدن. اون پروژه حالا با اين Miss data چه جوری مي خواد نتيجه بده.
بهم گفت: اين خانم سفارش شده فلان مدير کل بوده و نامه داشته. اگه کارش رو درست نمی کرديم ، رئيس اداره تو دردسر ميفتاد و کارها خراب می شد.
خدايا چی بگم. وزارت خونه محترم ما ، از سال ۷۸ تا بحال جذب نيرو رو ممنوع کرده که البته فقط شامل آدمهای عادی ميشه و نور چشمی های ليسانس ، حتی در تهران که فقط به مدارک دکترا احتياج دارن ، می تونن کار پيدا کنن. يعنی اين همه اجحاف در حق اين بندگان خدا بی جواب می مونه؟ ديروز يکی از بدترين روزهای سال ۸۲ برام بود که ببينم يه جوون که با کلی شوق رفته درس خونده و آمده که کار کنه ، کار ياد بگيره و ... حالا بايد با اين روحيه داغون بشينه خونه و تموم اون زحمات رو متروک نگهداره.
مدتی خودم رو جای اون گذاشتم و خواستم ببينم اگه من جای اون بودم چه حالی پيدا می کردم. راستش رو بخواين تصورش هم ديوونه ام ميکنه.