٭ کاش می شد به مادر گفت:
مادرم ، ای عزيزترين عزيزم ، مرا به حال خود بگذار.
ای مادر ، اين کسی که داری از جون براش مايه ميزاری و شب و روز به فکرش هستی و حالا که در دوران نقاهت يه عمل جراحی هست و ازش پرستاری می کنی و تصور می کنی که روزی مانند تنها دخترت که تنها خواهر من هست ، برات نقش دختر دومت را بازی خواهد کرد ، تصوری کاملا اشتباه هست.
کاش می شد به مادر گفت:
خودت مرا طوری تربيت کردی که همواره روی پای خودم بايستم و در تصميمی که برای زندگيم می گيرم ، استوار باشم و در اين راه تنها به خودم متکی باشم و تحت تاثير حرف کسی نباشم. حال بايد انتظار اين رو داشته باشی که در اين مورد خاص هم من همونی باشم که تا بحال بودم.
کاش می شد به مادر گفت:
مادرم ، اينقدر به ديگران نگو که در اين مورد با من حرف بزنن. حتی برادرم رو هم که می دونم بهتر از هر کس ديگه ای از اخلاقم خبر داره به سراغم فرستادی. صميمی ترين دوستم رو هم فرستادی. جوابم رو هم برات آوردند. پس من رو به حال خودم بگذار.
مادر ، خودت بهتر می دونی که مخالفت کردن با تو برام خيلی سخته. هربار که اين موضوع پيش کشيده ميشه ، زود از خونه بيرون ميرم که بحث کش پيدا نکنه. خواهش می کنم ، من رو ببخش و بگذار در اين آرامش باشم. آرامشی که خيلی ها ميگن کاذبه ولی برای من با تمام کاذب بودنش شيرين هست.
ـ سلام پسرم ، حالت خوبه؟
ـ سلام مامان ، خوبم مرسی ، شما چطوری؟
ـ من هم خوبم ولی دلم برات تنگ شده ، سعی کن بيايی ببينمت.
ـ سعی ميکنم ولی خودت که بهتر می دونی ، الان کارهام شروع شده و نمی تونه نيمه کاره ولشون کنم.
ـ باشه ، به هر حال سعی کن تا تابستون تموم نشده بيايی خونه. ببين پسرم ... امروز عمل داشته ، يه زنگ بزن و حالش رو بپرس.
ـ باشه سعی می کنم.
ـ سعی کن حتما زنگ بزنی. خوب نيست که خبرش رو نگيری.
...
آخه مادرم ، خودت بهتر می دونی که زنگ زدن من اون آتيش رو از زير خاکستر بيرون مياره و اگه ...
واقعا مقاومت کردن در برابر خواست بهترين فرد زندگی مشکله. ولی چاره ای نيست و بايد اينکار رو کرد.