-->
کاپیتان نمو






[Powered by Blogger]

7.22.2003

٭ مدتيه که حال و هوای وبلاگ نويسی و وبلاگ خونی رو از دست دادم که يکی از دلايلش فيلتر گذاری و دليل ديگه که بيشتر تاثير داشته ، تراکم زياد کارهام هست. اميدوارم قبل از مرخصی بتونم عکسهای کشتی رو که در ماموريت قبلی گرفتم رو آماده کنم و در وبلاگم بگذارم.

و اما بخونين داستان مرخصی گرفتنم رو:
اول هفته بعد از هماهنگی با همکارام در دو مرکز ديگه و تعيين روز مشخص برای جمع شدن در تهران ، خدمت رياست محترم مرکز شرفياب شدم. ايشون در يه جلسه مهم تشريف داشتند و من لاجرم در دفترشون منتظر بودم تا اجازه ملاقات را صادر کنند. يه روزنامه برداشتم و با بی حوصلگی ورق زدم. يه چيز جالب در اون ديدم:
« نتيجه تحقيق کارشناسان نشان داده است که تا قبل از ۳۰ سالگی و قبل از ازدواج افراد می توانند يه اثر ماندگار از خود بجا بگذارند و بعد از ازدواج احتمال موفقيت و برجا گذاشتن اثرات علمی و اختراعات کاهش پيدا ميکند. اين نتيجه با فرضيه آلبرت اينشتين که سالها قبل آن را بيان کرده بود کاملا مطابقت دارد. »
خلاصه رياست محترم اجازه دادند که چشمانم به جمال چون ماه ايشون آشنا بشه. وقتی برگه ماموريت و مرخصی رو ديد ابروهاش درهم رفت و گفت:
ـ شما بعد از اتمام ماموريت برگردين و مرخصی رو بگذارين واسه بعد.
ـ جناب رئيس ، من از اول سال تا بحال مرخصی نرفتم ، از طرفی تمام شهريور دريا هستم و بعد از دريا بايد بشينم گزارش بنويسم و خودتون هم بهتر ميدونين که گزارش کارشناس قبلی که سال ۷۸ کار می کرده غلط از آب در اومده و من بايد اون گزارش رو هم دوباره روش کار کنم. ديگه کی ميتونم به مرخصی برم.
ـ آخه الان اداره رو نگاه کن ، کسی نيست. همه رفتند و اينجا کاملا خالی شده ، شما هم که بری ديگه کی ميمونه.
ـ اين رسم هر ساله اينجاست که در اين ايام آقايون متاهل لطف ميکنند و مرخصی ميرن و ما که مجرد هستيم بايد بمونيم.
...
خلاصه چند بار ديدم تموم نقشه ها و برنامه هايی که برای مرخصيم داشتم داره خراب ميشه ولی با آرامش کامل و يه کم زبون بازی تونستم راضيش کنم.
در حال حاضر اين حضرات در تعطيلات بسر می برند:
معاونت تحقيقاتی ، معاونت مالی ـ اداری ، رؤسای دو بخش تحقيقاتی ، رئيس امور مالی ، رئيس طرح و برنامه ، رئيس امور اداری و چند تا کارشناس ديگه. بعد از اينکه از دفتر رئيس بيرون آمدم منشی گفت: مگه خبر نداری ، رئيس هم می خواد يه ماه بره مرخصی ، واسه همينه که نميگذاره تو بری.

حالا دارم روز شماری ميکنم برای چهارم مرداد ، ديدن دوستای قديمی ، ديدن دوستان جديد ، هواخوری در کوههای مازندران ، شب نشينی با برادر و دوستان دبيرستانيم ، پيگيری کارهای انتقاليم و ...




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Home