-->
کاپیتان نمو






[Powered by Blogger]

7.24.2003

٭

ديـدم در آن کـويـر درختـی غـريـب را
محـروم از نـوازش يـک سنـگ رهـگـذر
تنهـا نشستـه ای
بـی بـرگ و بـار ، زيـر نفسهـای آفتـاب
در التهـاب
در انتظـار قطـره بـاران
در آرزوی آب

ابـری رسيـد
چهـر درخـت از شعـف شکفـت
دلشـاد گشـت و گفـت
ای ابـر ، ای بشـارت بـاران
آيـا دل سيـاه تـو از آه مـن بسـوخت؟
غـريـد تيـره ابـر
بـرقـی جهيـد و چـوب درخـت کهـن
بسـوخـت

چـون آن درخـت سـوختـه ام در کويـر عمـر
ای کـاش
خـاکستـر وجـود مـرا بـا خـويـش
مـی بـرد بـاد
بـاد بيـابـانگـرد
ديـدم کـه گـردبـاد هـم
حتـی
خـاکستـر وجـود مـرا
بـا خـود نمـی بـرد

« حميد مصدق »




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Home