-->
کاپیتان نمو






[Powered by Blogger]

8.31.2003

٭ سفرنامه ( یک )
بعد از نُه ساعت ناوبری به منطقه رسیدیم .
در طول راه علاوه بر پرنده های دریائی ، دلفین ها هم همراه ما بودند و بیشتر راه در کنار کشتی شنا می کردند . به محض ورود به پل فرماندهی ، عضو جدید این اتاق رو دیدم . یک مرغ مینا که بچه ها اسمش رو مگ مگ گذاشته بودند . کاپیتان کشتی ، پرنده رو از قفس آزاد می کرد و هرجا که نگاه می کردیم اثر این پرنده رو می دیدم . یک بار روی نقشه ها و فرمهای من هم یک یادگاری گذاشت . بلاخره طاقتم تموم شد و اینقدر غر غر کردم تا موافقت کرد پرنده رو بیرون از پل فرماندهی و روی عرشه نگهداری کنه .
در اولین روز نمونه برداری کمبود پرسنل به خوبی خودش رو نشون داد . روز خیلی سختی بود . بیشتر ملوان ها عوض شده بودند و با سیستم کاری ما آشنائی نداشتند . بعد از چند روز کارها بهتر انجام شد . تکنسین های من با ملوان ها هماهنگ شدند و کمتر مشکل پیش اومد . بعد از اتمام نمونه برداری روزانه ، کارهای من شروع میشه و مجبورم تمام فرمها رو مرور کرده و یک سری محاسبات مقدماتی رو انجام بدم . در این یازده روز از روند کلی کار کاملا راضی هستم و این رضایت خاطر خستگی رو ازم می گیره .
دو روز پیش حوالی غروب ، سه نفر از همکاران رو سوار کردیم . دستور از مقام ارشد سازمان بود و لاجرم باید کار رو تعطیل کرده به اسکله می رفتیم . به محض سوار شدن و خارج شدن از لنگرگاه ، تلاطم شدید دریا شروع شد و معاونت تحقیقاتی ما دچار دریازدگی وحشتناکی شد . تا ساعت یازده شب دائما حالت تهوع داشت و اواخر خون بالا می آورد . به کاپیتان کشتی گفتم این رو باید پیاده کنیم که تا صبح دوام نمیاره . جواب داد خودت که بهتر می دونی الان جلوی لنگرگاه تورریزی شده و تمام قایقها اونجا هستند و خطرناکه و نمیشه رفت . که بالاخره راضی ش کردم که برگردیم و خودم هم به عنوان نگهبان روی عرشه ایستادم و با پرژکتور دنبال تور و قایق می گشتم که مبادا با اون تصادف کنیم . ساعت دو و نیم صبح رسیدیم به لنگرگاه . با اداره تماس گرفتم و گفتم که بیان دنبالش . خارج شدن ما از لنگرگاه هم تا ساعت چهار صبح طول کشید .
حالا ساعت یازده و چهل و پنج دقیقه است و تا یک ربع دیگه تورکشی داریم . داخل کابینم نشستم و از تکانهای کشتی که دائما به چپ و راست متمایل میشه لذت می برم . در این مدت یازده روز ، فقط یک بار موفق شدم غروب خورشید رو ببینم و فقط یک شب تونستم به خلوتگاه خودم برم . تنها دلگرمی من اینه که خدا رو شکر تمام کارها تا امروز به خوبی انجام شد و جای هیچ بحثی براش نموند .


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Home