-->
کاپیتان نمو






[Powered by Blogger]

9.30.2003

٭ هنوز در مرخصی هستم. الان خونه يکی از دوستان قديمی هستم که بالغ بر ۲۰ سال از دوستيمون ميگذره. تنهائيم و باز هم با شنيدن موزيکهای قديمی ياد دوران گذشته افتاديم. الان به يکی از آلبوم های « کيتـارو » گوش ميدم که خاطرات جالبی رو برام تداعی ميکنه. دوستم در حال تمرين « تــار » هست و من رو با اين حس تنها گذاشته. خيلی دلم برای اون دوران تنگ شده. روزها که در شهر دنبال کارهای مختلف ميرم ، همشاگرديهای سابق رو ميبينم.
در اولين روز ورودم به اينجا بارون باريد. چه بارون زيبائی. اين بارون و هوای سرد غروب ، پيش قراولان پائيز بودند. الان ديگه پائیز شروع شده و در کوههای اطراف شهرم آثار اون رو دارم ميبينم. خبرهای اميدوار کننده ای برای کارم رسيده و من در بيم و اميد هستم که بالاخره اين کار درست ميشه يا نه. حدود ۱۰ روز ديگه و شايد هم بيشتر از مرخصيم مونده و تا اين کار رو به يه جائی نرسونم که خيالم راحت بشه به محل کارم بر نمی گردم.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Home