٭ سفرنامه ( دو )
از دو روز پیش منطقه ی صید رو عوض کردیم و الان در نزدیکی مرز آبی ایران و یکی از کشورهای همسایه هستیم . با سرعت ده گره ی دریائی ناوبری داشتیم و حدود ساعت دو صبح به منطقه ی مورد نظر رسیدیم . هوا کاملا تاریک بود و غیر از چراغهای کشتی هیچ نوری دیده نمی شد . وقتی به دریا و موجی که با حرکت کشتی به وجود می اومد نگاه کردم ، نور فسفری و درخشان زیبائی دیدم . این نور حاصل تحریک شدن پلانکتون های نورزا بود . جاتون خیلی خالی بود .
حدود شش روز دیگه از کار ما مونده و عملیات ما تموم میشه . هرچند که احتمال داره با گشت تحقیقاتی مرکز دیگه ای که بلافاصله بعد از ما شروع میشه ، شرکت کنم و سفرم ادامه پیدا کنه .
دیشب برای چند ملوان کشتی اتفاق ناگواری افتاد . موقع تورریزی در ساعت سه صبح افسر دوم کشتی ، یه اشتباه کوچک داشت که نزدیک بود به قمیت جان دو ملوان تموم بشه . به دلیل تلاطم زیاد کشتی ، تکانهای شدیدی داشتیم . در چنین مواقعی کاپیتان باید کشتی رو در مسیری قرار بده که موج کمترین اثر رو روی کشتی داشته باشه . در حالیکه وایر با سرعت در حال باز شدن بود ، یک موج بلند به طرف کشتی آمد . بعد از برخورد با کشتی باعث متمایل شدن کشتی به طرف راست شد . این موج چیز خاصی نبود ولی بعد از برگشت کشتی به حالت عادی موج منفی به وجود آمده سمت چپ کشتی رو خالی کرد و کشتی به شدت به طرف چپ متمایل شد . این انحراف باعث فرار کردن وایر شد . یه ستون آهنی زنگ زده رو شکست و به شدت به ساق پای چهار ملوان خورد . و اونها به شدت کف عرشه پهن شدند . شانس آوردن که زیاد صدمه ندیدند .
امروز صبح خیلی دلگیر بود . هوا کاملا ابری و تا چشم کار می کنه ، آب دیده میشه . موج نداریم ولی موج مرده کشتی رو حسابی جابجا می کنه . این صبح ابری ، همراه با غمگین ترانه ای صبح در پل فرماندهی شنیدم باعث شد که یه کم حالم گرفت بشه . ولی خوب دیگه ...