-->
کاپیتان نمو






[Powered by Blogger]

9.09.2003

٭ مـاهـی بـدشـانـس:
يه روز در يکی از ايستگاهها بعد از تموم شدن يک ساعت ترال کشی ، وقتی تور از آب به روی کشتی کشيده شد ، ديدم که حداقل ۴ تن صيد کرده و باز کردن تور روی عرشه و تفکيک ماهيان خيلی وقت گير ميشه. گفتم تور رو در « فيش تانک » خالی کنند. بعد از باز کردن « ساک تور » ديدم کمک آشپز کشتی که برای ديدن تور روی عرشه اومده بود يه ماهی رو که از ساک تور به بيرون پرت شده بود گرفته. اين ماهی قبلا با « قلاب » صيد شده بود ولی تونسته بود نخ قلاب رو پاره کنه و فرار کنه. غافل از اينکه يه تور بزرگ با دهانه ۴۸ در ۱۳ متر که فرار از اون محال بود در انتظارش هست. اينبار ديگه نميشد فرار کرد. وقتی از نزديک ماهی رو ديدم ، متوجه شدم که قلاب در معده اون گير کرده و به همين خاطر بوده که هنوز هم قلاب و هم نخ نايلونی اون جدا نشده بود. اين ماهی هم رفت کنار ماهيهای ديگه که بعد از کار روی اون ، فريز بشه و بياد تو سفره خريدارش. کمک آشپز کشتی تا چند روز حالش گرفته بود و هميشه در مورد اون ماهی حرف ميزد. جالب اينجاست که از همون روز به بعد نديدم که ماهی بخوره و هر وقت غذا ماهی داشتيم واسه خودش يه چيز ديگه می پخت. فکرش رو هم نمی کردم اينقدر احساساتی باشه.


يـک دوسـت:
يه دوست خوب دارم که در واقع ميتونم بگم اولين رفيقم هست که از طريق اينترنت با اون آشنا شدم. چند سال ميشه که از رفاقتمون ميگذره. قبل از رفتنم به دريا تماس گرفت و خداحافظی کرد. امروز هم زنگ زد و رسيدن به خير گفت. گاهی وقتها کارهای به نظر ساده و پيش پا افتاده چنان تاثير عميقی در آدم ميگذاره که نظيرش در جای ديگه کمتر ديده ميشه. اينکه ببينی يه دوستت به فکرت هست و به مناسبتهای مختلف تماس ميگيره ، يه احساس خوشايند و همراه با يه غرور کوچولو بهت دست ميده. اين عکس رو هم که اينجا گذاشتم ، هديه تولدم هست که در زمستان سال گذشته همراه با يه جعبه « گـز » که سوغات سفرش بود ، بهم داد. بودن چنين دوستانی باعث ميشه که احساس تنهائی در من کمرنگ تر بشه.
دوسـت خوبم از همه محبتهات صميمانه تشکر ميکنم.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Home