٭ بالاخره بعد از حدود يه ماه دوری از محيط اينجا ، برگشتم. انگار برای اولين بار بود که قدم به اينجا می گذاشتم. يه احساس غربت عجيبی داشتم ولی اين احساس زياد طول نکشيد و خيلی زود برام عادی شد. حالا بايد منتظر بمونم و ببينم نتيجه اون همه دوندگی چی ميشه. بطور کل ميتونم بگم مرخصی بسيار خوبی بود و خيلی برام لازم بود که مدتی رو از اينجا و کارم دور باشم. هر چند که دلم واقعا برای کارم تنگ شده بود.
همايش به خوبی برگزار شد و همکاران ما در اون مرکز سنگ تموم گذاشتند. برای اينکه به مهمانها بد نگذره بهترين هتل اونجا رو برای ما گرفتند و من از شانس بد با کسی هم اتاق شدم که هر شب برام سمفونی خروپف اجرا ميکرد. يه شب صداش رو ضبط کردم و وقتی صبح براش پخش کردم باورش نمی شد که چنين صداهائی رو شبها توليد ميکنه. در لابی هتل صداش رو در حضور خودش برای همکارانم پخش کردم. همه از خنده روده بر شدند و گفتند: حالا فهميديم که چرا در جلسات چرت ميزنی. بيشتر همکاران و دوستان نزديکم در اين همايش بودند و فقط دوست بسيار خوبم افشين نبود. اون الان هزاران کيلومتر از ما دور و در کانادا در حال ادامه تحصيل هست. در همايش دو سال پيش که مرکز ما مجری اون بود ، افشين حضور داشت و در اين همايش هميشه به يادش بوديم و لطيفه ها و خاطراتی که ازش به يادگار داشتيم رو مرور ميکرديم. جاش واقعا خالی بود.
نکته جالب توجه در اين گردهائی اين بود که همگی ازعان داشتند که چقدر از مصوبات همايش قبلی اجرا شده و چقدر از برنامه هامون عقب هستيم. خدا رو شکر بالاخره همه به اين نتيجه رسيديم که به جز پروژه های ادامه دار و مونيتورينگ ها برای سال آينده هيچ پروژه جديدی رو قبول نکنيم. اين دقيقا يکی از مصوبات نشست قبلی ما بود و اميدوارم اينبار همه در اجرای اون تلاش کنند. نکته جالب ديگه برملا شدن يه سری واقعيتها بود. واقعيتهائی که هيچکس جرات ابراز اونا رو نداشت. نمی دونم اينبار چی شد که روسای ما بی پروا در اين موارد حرف زدند. ما هم که دل پری از اين مسائل داشتيم همه شروع کرديم به حرف زدن. يکی از معاونين رده بالا ، متعجب بود که چرا ما تا بحال چيزی نگفته بوديم.
يکی از همکاران يه دوره ۶ ماه در ايسلند بود و گزارش سفرش رو ارائه کرد. شب وقتی با دو سه تا از دوستان نزديک در حال قدم زدن در ساحل بوديم ، درد دلش شروع شد و تازه فهميديم بعد از برگشتن از اونجا سه ماه تحت مراقبت ويژه روانپزشک بود و هنوز هم از داروهای آرامبخش استفاده ميکنه. هضم اين همه اختلاف و تناقض در جامعه ما و اونجا براش مشکل هست و هنوز نتونسته با خودش کنار بياد. وقتی از امکانات اونجا و احترامی که به محققين ميگذاشتند برامون حرف زد ، بدون استثنا همه حسرت خورديم و در روياهامون روزی رو متصور شديم که ما هم بتونيم مثل کارشناسهای اونجا کار کنيم.