-->
کاپیتان نمو






[Powered by Blogger]

10.26.2003

٭ فرض کنين کره زمين يه تالار اجرای نمايش هست. درختان ، کوهها ، درياها ، شهرها و ... دکور اين تالار نمايش هستند. ما انسانها بازيگران يک نمايشنامه هستيم که پايان نمايشنامه و حوادثی که ممکن است در يک لحظه آينده بوجود بياد رو نمی دونيم.
نمی دونيم چه کسی ما رو به عنوان بازيگر انتخاب کرده؟ چرا بازی می کنيم؟ اصلا کی اين سناريو که اسمش زندگی هست رو نوشته؟ در اين نمايشنامه هر کسی نقش خودش رو بازی ميکنه و تنها هنگامی که با خودش خلوت ميکنه از قالب اون بازيگر خارج ميشه. وقتی خودش رو تو آينه ميبينه ، به خودش ميگه ، جدا من کی هستم؟ اون بازيگر در حضور ديگران ، يا اينی که الان جلوی آينه ايستاده و زل زده تو آينه؟ جالب اينجاست که بعضيها در يک زمان چند نقش رو با هم بازی ميکنند. هم نقش اصلی رو و هم نقشهای کاذب که بايد در حضور افراد خاصی اجرا بشه.

من هم مجبور شدم مدتی پيش يه نقش اضافی رو علاوه بر نقش اصليم در اين نمايشنامه بازی کنم. نقشی که در واقع به من تحميل شده بود و افسوس خوردم که بازيگر مکمل من اصلا متوجه ديالوگهای من نشد. نفهميد که چرا قبول کردم نقش مکمل اون رو بازی کنم. نفهميد که چرا مجبور شدم حرفهای قشنگ بزنم. نفهميد که چرا مجبور شدم حرفهای نااميد کننده بزنم. نفهميد که از همون اول هم می دونستم پايان اين قطعه کوتاه نمايشی چی ميشه. نفهميد اون حس غريب من چقدر دقيق کار ميکنه و کمتر اتفاق افتاده خطا کنه.

بعضی ها در برخورد با ديگران ، خودشون رو با تعريف از اخلاق و سليقه هاشون معرفی ميکنند. خيلی های ديگه هم هستند که چيزی نمیگن و منتظر می مونن طرف خودش اون رو بشناسه. من از دسته دوم هستم.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Home