٭ بعد از ناهار به طرف اسکله حرکت کردم. راه دور بود و مجبور شدم که آژانس بگيرم. طرف برای نوشتن قبض رسيد پول متوجه اسم اداره نشد و کارت شناسائی رو نشونش دادم. با ديدن عکس روی کارت و اسم اداره يه نگاه معنی داری به من کرد و به راننده گفت من رو برسونه. راننده هم بنده خدا با ديدن ريش و لباسم فکر کرد که يه مسافر خطرناک رو سوار کرده و تا رسيدن به مقصد که حدود نيم ساعت تو راه بوديم نه يه کلمه حرف زد و نه پخش ماشينش رو روشن کرد.
تو راه به فکر کشتی بودم و داشتم تصوير اون رو برای خودم ترسيم می کردم. ديدن کشتی با کلی پرسنل سياه پوست که همه از کشور « غنا » بودند. دو سال پيش ۱۴ روز با اين کشتی دريا بودم. اون موقع فقط سه آفريقائی در اون کار می کردند ولی شنيده بودم که الان فقط دو سه نفر ايرانی و بقيه همه آفريقائی هستند. به اسکله رسيدم و در همون نظر اول سه چهار تا سياه پوست رو ديدم که رو عرشه داشتند قدم می زدند. سراغ کاپيتان رو گرفتم. با انگليسی نه چندان روانی صحبت می کردند. با اينکه انگليسی خودم هم چندان تعريفی نداره ولی خدائيش اينها ديگه افتضاح صحبت می کردند.
بعد از ديدن کاپيتان و معرفی خودم ، کار شروع شد و ثبت اطلاعات رو شروع کردم. در همين گير و دار موبايلم صداش در اومد و يکی از دوستان شروع به گله گذاری کرد که ماجراش باشه برای بعد و حتما يه متن اختصاصی در اين زمينه خواهم نوشت.
بهتر ديدم بجای برگشتن به شهر اين چند روز رو در کنار اونها باشم. مطمئن بودم که بهم خوش ميگذره و يه تجربه جالب ميتونه باشه. فردا به طرف لنگرگاه حرکت کرديم و به يه کشتی ديگه چسبيديم که از همين کلاس شناورها بود و اونجا هم کلی آفريقائی کار می کردند. غروب وسط کار بهم خبر دادند که برم سالن غذا خوری اون شناور که از قرار معلوم جشنی به پا بود. به همراه همون دو سه تا ايرانی رفتيم اونجا.
جاتون خالی بود ، با سليقه سالن رو آذين بسته بودند و يه موزيک راک باحال گذاشته بودند. يکی از ملوانها هم که اسمش « فرانسيس » بود شروع کرد به رقصيدن ، اون هم به سبک خودش که از قرار معلوم يکی از رقصهای آفريقائی بود. کلی عکس گرفتيم و سر به سر هم گذاشتيم.
اين آفريقائيها به دليل مهارت خاصی که در صيد به روش « پرساين » دارند به ايران اومده بودند. اين سبک صيد که خاص صيد « تون ماهيان » هست و همه شما فقط کنسروهاش رو ديدين ، مهارت خاصی می خواد که ايرانيها متاسفانه ازش برخوردار نيستند. از طرفی قدرت بدنی بسيار بالائی می خواد که آفريقائيها مناسبترين افراد در جهان برای اينکار هستند.
اين ملوانهای سياه پوست کلا بسيار خوب و خونگرم بودند ولی از نظر بهداشتی اصلا مراعات نمی کردند. غذا خوردنشون که حال آدم رو بهم ميزنه. کجا ديدين که کنسرو تون ماهی رو با خامه بخورند يا توی ماست شکر بريزن يا خمير نون رو به جای نون بخورند. اينها به کنار چند صحنه هم ازشون ديدم که از خنده روده بر شدم و اينجا جاش نيست که بخوام در موردش بنويسم. در کمال تعجب ديدم که اون سه نفر که دو سال پيش با اونا دريا بودم من رو شناختند و گفتند که قبلا با هم دريا بوديم. اسمهاشون خيلی باحاله. چند نفر که يادم مونده رو می نويسم:
Mayo ، Kojo ، Richard ، Fransis ، Ema ، Komi ، Rambo ، Michael