٭ خـداحـافـظ دوستـان خـوبـم ... يه سفر غير منتظره برام پيش اومد. قرار بود اين ماموريت ديرتر اتفاق بيفته ولی از چند روز پيش بهم خبر دادند که روز دوشنبه بايد به کشتی ملحق بشم. حالا بگذريم که تو اين چند روز با چه عجله ای و چه مکافاتی کارهای نيمه تموم رو سر و سامون دادم. يه سری از کارها رو با خودم ميبرم که در تعطيلات انجام بدم. من بعد از اين ماموريت به مرخصی ميرم و به اين ترتيب حدود ۴۵ روز در محل کارم نخواهم بود.
از روزی که خبردار شدم که بايد به دريا برم دلتنگيم برای دريا بيشتر شده. هر روز غروب به ساحل ميرم و غروب خورشيد رو ميبينم. دلم واسه دريا خيلی تنگ شده. برای شبهای مهتابیش ، درد دلهای خودم با دريا ، صدای ملايم و گوشنواز موجهاش ، بوی نم دريا ، دلفينهائی که هميشه همراهمون هستند و مرغهای دريائی.
از سال گذشته يه طرح منطقه ای رو شروع کرديم و در اين طرح مراکز تحقيقاتی چهار استان جنوب کشور در زمانهای مشخص گشتهای تحقيقاتی رو انجام ميدن. گشت تحقيقاتی من در شهريور ماه انجام شد. حالا به عنوان کارشناس همکار و کمکی بايد در گشت يکی از مراکز شرکت کنم.
اينبار محدوده کاريم در نقطه ای ديگر از آبهای نيلگون جنوب کشور و در نقطه ای ديگر از خليج هميشه فارس است. خيلی دلم می خواد وضعيت ماهيان اونجا رو ببينم. وقتی در مقاله ای می خونم که « خليج فارس » رو « خليج عربی » خطاب ميکنن انگار دنيا رو روی سرم خراب می کنن. خليج فارس هميشه خليج فارس بوده و خواهد بود. در سفرهای دريائی قبليم يه نفر بود که وبلاگم رو آپديت می کرد و من هم از اونجا با تلفن متنهام رو براش می خوندم. ابتکار جالبی بود و در دريا که حس نوشتن تموم وجودم رو پر ميکنه ، نوشته هام رو برای شما دوستان ميفرستادم. ولی اينبار اين امکان وجود نداره و برای مدتها وبلاگم سوت و کور می مونه. البته هر وقت فرصتی برام پيش بياد حتما مطلبی در اينجا خواهم نوشت.
در شبهائی که در دريا هستم ، در ساعتی که هميشه آنلاين می شدم و وبلاگهای قشنگتون رو می خوندم ، به يادتون خواهم بود.
خدا نگهدار همه شما دوستان خوب و صميمی.