-->
کاپیتان نمو






[Powered by Blogger]

3.15.2004

٭ در واپسين روزهای سال ۸۲ هستيم و اين سال هم با همه مشکلات و خاطرات تلخ و شيرينش رو به پايان هست. سال ۸۲ شايد برای بعضی ها سال سياه باشه و برای ديگران سال موفقيتها. برای من اين سال با فراز و نشيب زيادی همراه بود و اتفاقات ريز و درشت زيادی به همراه داشت. در پايان هر سال هميشه دعا کردم که سال آينده رو در جائی که به اون تعلق دارم باشم ولی اينطور که پيداست هنوز موعد اون نرسيده و چاره ای جز تکرار همون دعا برام نمونده.

سال گذشته در چنين روزهائی به همراه يکی از بهترين دوستانم در سالهای اخير ، تصميم گرفتيم که سال جديد رو با نگرشی جديد به اطرافمون شروع کنيم و تموم ناکاميهای گذشته رو فراموش کنيم. من تمام تلاشم رو کردم و نتيجه نسبتا خوبی هم گرفتم ، اميدوارم اون دوست عزيزم هم به همين نتيجه رسيده باشه.

اولين هديه سال نو رو گرفتم ، در عين ناباوری. فکرش رو هم نمی کردم که اين دوست نکته بينانه و با اين سليقه خوبش که هميشه برام تحسين برانگيز هست اين هديه رو بهم بده. يه DVD از فيلم « در جستجوی نمـو ».

از اوائل اسفند تا بحال در محل کارم نيستم و تا نيمه فروردين هم برنمی گردم. وقتی از اونجا دورم احساس ميکنم زندگی جريان داره و من هم همراه با خيليهای ديگه در مسيری که در پيش گرفته حرکت ميکنم. در اونجا زندگی راکد مونده و روزها همه شبيه هم هستند. اونجا احساس ميکنم در برکه ای هستم که گاهی نسيمی ملايم موجهای کوچکی رو می سازه.
در اين مدت اتفاقات زيادی افتاد که واقعا نوشتنی و خوندنی بود و افسوس که مجالی برای نوشتنشون نداشتم. همسفر شدنم با محسن مخملباف ، گذراندن شبی در غار تنهائی هولمز ، ملاقات با برخی از دوستام ، ماجراجوئیها من و برادرم که هميشه موجب نگرانی مادرم ميشه ، حرفهای جالب مستاجرم ، هوای سرد و بارون شمال ، بوی شکوفه های درختان نارنج کوچه ها و ...

تا قبل از سال نو يه متن ديگه رو هم خواهم نوشت و تبريک سال نو رو برای اون روز به همه دوستانم تقديم خواهم کرد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Home