-->
کاپیتان نمو






[Powered by Blogger]

4.04.2004

٭ تعطيلات هم تموم شد و من بايد بعد از حدود ۴۵ روز دور بودن از محل کارم ، به اونجا برگردم ، واقعا برگشتن برام سخت شده. باورش برای خودم هم خيلی سخته که با شروع سال جديد ، هشتمين سال کاری من در جنوب هم شروع شد.
موقعی که ۸ سال پيش رفتم ، يه تازه فارغ التحصيل بودم با دنيائی از آروزهائی که همه دانشجوهای هم رشته ای من داشتند. الان که به گذشته برمیگردم ، ميبينم که به خيلی از اون خواسته ها نرسيدم و بخت با من يار بود که گوشه ای از برنامه هام اجرا بشه و تا حدی رضايت خاطر پيدا کنم. ولی چه کنم که ديگه طاقتم تموم شده و ديگه مثل سابق انرژی لازم رو ندارم.
هميشه در زندگی لحظاتی برای هر آدمی پيش مياد که احساس ميکنه داره رسوب ميکنه و زندگی اونقدر يکنواخت و تکراری شده که حالش از خودش هم بهم می خوره. در چنين شرايطی هست که بايد يه تحول بوجود بياد تا بشه به زندگی و آينده اميدوار شد. من چند سال هست که منتظر اين تحول هستم ولی گويا هنوز وقتش نشده و هنوز هم بايد صبر کنم.

فردا به محل کارم برميگردم و دوباره روزهای يکنواخت اونجا شروع ميشه. امروز فرصتی پيش آمد که اين متن رو بنويسم. اميدوارم از فردا بتونم مثل سابق وبلاگهای دوستانم رو بخونم و در اينجا هم مطالبی بنويسم. از تمام دوستان عزيزم ، که در اين مدت که وبلاگم خاموش مونده بود ، برام نظر گذاشتند ممنونم.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Home