٭ گاهی وقتها گوش دادن به يه ترانه ، يادآور خاطراتی برات ميشه که يه افسوس هميشگی رو به همراه داره. دلتنگی دوران گذشته و دوستان قديمی که با هم بودين. با اينکه هر کدوم مشکلات خاص خودشون رو داشتند ولی در جمع که بودن همه چيز رو فراموش می کردند و فقط به اين فکر بودند که اوقات خوشی رو برای دوستان ديگه بوجود بيارند.
به طور کاملا تصادفی يه سی دی بدستم رسيد که ترانه هاش يادآور دوستان خوبم در چندين سال پيش بود. اون موقع که شور و حال خاصی داشتم. هنوز با اين مشکلات که الان دارم آشنا نبودم و تصورش رو هم نمی کردم. اون موقع که يکدفعه ساعت ۳ صبح هوس می کرديم بريم کوه. يادش بخير ، تموم شهر زير پامون بود. يکی چای آماده می کرد. يکی ديگه که دستی در شعر داشت ، برامون شعر می خوند. بقيه هم دورادور آتيش می نشستند و از اين فضای صميمی استفاده می کردند. يادمه وحيد هميشه يه ضبط همراش بود و اين ترانه ها رو گوش می داد و در مسير رفت و برگشت بقول خودش انرژی می رسوند. شير کاکائو در شبهای سرد زمستون و اون هم در ساعت سه يا چهار صبح ، خيس شدن زير بارون در مسير برگشت و گير دادن گشتهای شبانه که اين وقت شب يه مشت دانشجو اينجا چيکار ميتونن داشته باشند و ...
مدتيه که در اينجا همه هم خونه ای ها رفتند ماموريت و مرخصی ، حسابی تنهام. اين سی دی هم که مزيد بر علت شد که ياد گذشته ها برام بيشتر تداعی بشه. هر چند که بهترين موقعيت برام پيش اومد که در فضائی آروم به کارهای عقب افتاده برسم ولی خوب هر چند که تنهائی رو خيلی دوست دارم ، اينجوريش يه کم آزار دهنده هست که دو شبانه روز بگذره و از در خونه بيرون نرم.