٭
فرازهائی از سخنان گهربار معاونت محترم تحقيقاتی يک مؤسسه
من واقعا به خودم می بالم که در يک سيستم کار می کنم که محققين سخت کوشی در اون مشغول هستند و من هم رسيدگی به قسمتی از امورات رفاهی و علمی اونها رو بعهده دارم. جای بسی افتخار و خرسندی است که نيروهای کارشناس با بهره علمی بسيار مطلوب از شهرستانهای مختلف که از اينجا دور هست با تموم سختيهاش ، عزم خودشون رو جزم کردند و کارهای خوبی ارائه می دهند. خوب من در خدمتتون هستم که مشکلاتتون رو به مرکز منتقل کنم.
(ايشان در حين صحبت کردن دائما با دستمال عرق مبارکشون رو خشک می کردند و در جواب سئوالات و بيان مشکلات چنين فرمودند)
ببينيد من به شما حق میدم که از اين مشکلات شکايت داشته باشين ولی ما رو هم در نظر بگيرين که در مرکز دستهامون بسته هست و نمی تونيم اونجور که شايسته هست از زحمات شما تقدير کنيم و همه مشکلات رو برطرف کنيم. حتما در شورای پژوهشی اينها مطرح ميشه و اميدوارم رسيدگی بشه.
(ما که گوشمون از اين حرفها پر شده و تو اين مدت همه حرفها فقط تا فرودگاه مهرآباد به خاطر اين حضرات مونده و بعد به فراموشی سپرده شده)
خوب دوستان اگه اجازه بدين جلسه رو تموم کنيم ، هوا گرم هست و نمی خوام اذيت بشين و در بازديد از بخشها حتما بيشتر در خدمتتون خواهم بود.
بعد از پايان جلسه به رئيس مرکز ما گفت: بليط من رو تونستين عوض کنين؟ قرار بود سه روز اينجا بمونه ولی حالا با ديدن هوای گرم و کلافه کننده اينجا دلش برای اتاق مبله شده و اون کولر هميشه روشن اتاقش در تهران تنگ شده بود. در بازديد از بخشها هم فقط ۵ دقيقه در هر بخش نشست و يادداشت برداشت.
در بهترين رستوران اينجا پذيرائی شد و هزينه يک شب شام اين آقا و هيئت همراهش ۳۰۰ هزار تومن شد. در اين ضيافت شام من هم حضور داشتم. جالبه که با اينکه ما در اولين بحثمون گفتيم که بالغ بر يک ميليون تومن طلبکاری ما از سال گذشته هنوز پرداخت نشده ، بعد از صرف شام و در حاليکه داشتند دسر مخصوص رستوران را ميل می کردند به رئيس امور مالی ما در تهران گفت: آقای ... حقوق و حق مشاوره و ... ما رو کی پرداخت می کنين؟ آقای ... هم گفت: تهران که برگرديم تا پايان هفته تامين اعتبار ميکنيم و پرداخت ميشه. من پرسيدم: آقای ... ما از اول سال تا بحال يک دوزاری هم از اداره نگرفتيم ، اعتبار ما رو کی ميفرستين؟ گفت: شما بايد تا پايان خرداد صبر کنين تا حسابها بسته بشه و از فلان جا بودجه برسه و تازه بايد همکاران شما فلان حساب رو بيارن و تسويه کنن و کلی اراجيف که من اصلا ازشون سر در نياوردم.
خلاصه کنم که يکروز زودتر از موعد مقرر از اينجا رفتند و ما هم مطمئنيم که در تهران بيشتر از ما به فکر خودشون خواهند بود. به يکی از افراد هيئت همراه که با هم صميمی هستيم گفتم: اين آقا که طاقت گرمای اينجا رو حتی برای دو روز نداره و وضعيت ما رو هم ديده ، چطور روش ميشه انتظار داشته باشه من برای اوائل تيرماه يه گزارش کامل از وضعيت صيد شناورهای ترالر و آينده صيد شناورهای صيد سنتی اينجا براش آماده کنم؟
جالبه که سرم منت هم گذاشت که ترتيبی ميدم که در سالن کنفرانس اداره کل شيلات تهران برگزار بشه و مقامهای بلند پايه استانهای جنوبی رو هم دعوت می کنيم.
از شما چه پنهون بدجوری هوس کردم که در اون گزارش يه حال اساسی ازشون بگيرم و در ارائه اون يه کم آبروريزی کنم. ولی باز ميبينم در درجه اول خودم ضرر می کنم و تموم زحماتم در اين مدت به هدر ميره.
پ.ن: در اينجا بايد از زحمات اين دوست عزيز تشکر کنم که برای درست کردن کامنت جديد بلاگر خيلی کمکم کرد. ولی از اين کامنت چندان خوشم نيومد و همچنان از همون کامنت سابق استفاده ميکنم. روزی که اين کامنت رو در وبلاگ گذاشتم ، کاش اون کدها رو ميگذاشتم که بعد از هر پست يه نظرخواهی آورده بشه. من اون رو بصورت دستی تنظيم کردم و برای گذاشتن نظرخواهی برای هر نوشته بايد دو خط کد رو به اون نوشته اضافه می کردم. ولی بعد از تغييرات ، بلاگر ديگه اون کدها رو قبول نکرد و اين شد که اين مدت نوشته هام بدون کامنت بود. جالبه که نوشته های آرشيوم الان دو تا کامنت دارند.