٭ تا بحال شده خودتون رو گم کرده باشين؟ نه ، منظورم مغرور شدن نيست. منظورم اينه که در برخورد با فرد يا افرادی اونقدر گيج شده باشين که خودتون رو گم کنيد.
فکرش رو نمی کردم که اين اتفاق برام افتاده باشه ولی اينطور شده و در برخورد با يکی از دوستانم واقعا خودم رو گم کردم. من معتقدم تا تضاد بين افراد پيش نياد ، تا اختلاف نظرها بروز نکنن هيچوقت طرفين نمی تونن به شناخت لازم نسبت بهم دست پيدا کنن. مهم نحوه برخورد با اين تضادهاست. چه بهتر که اين برخوردها پيش بياد و طرفين بشينن و در موردش صحبت کنن. نه اينکه موقتا ازش بگذرند و يه پياله به کاسه صبرشون اضافه کنن. بالاخره اين کاسه صبر يه روز لبريز ميشه و ديگه نميشه جبرانش کرد. کار به جائی ميرسه که در بيان هر حرفی و در بروز هر رفتاری فرد دچار شبهه ميشه که نکنه اين حرفم يا اين عمل من باعث رنجش دوستم بشه. طبق معمول وقتی با اين ذهنيت بخوای برخوردی داشته باشی ناگزير در قالبی قرار ميگيره که دلخواه خودت نيست و به احتمال خيلی زياد مرتکب اشتباه ميشی و ناخواسته موجب رنجش دوستت ميشی. ميگردی دنبال مقصر ، مقصر يک نفر نيست ، هر دو طرف قضيه مقصرند و هر کدوم به اندازه خودشون سهمی در شکل گيری اين وضعيت دارند.
پيش قراول اولين حادثه که منتظرش بودم ديروز بهم رسيد و حاصل اون زمان نامعلوم بازگشتم به محل کارمه. خيلی غير منتظره بود ولی چاره ای نيست ، اميدوارم به خير و خوشی تموم بشه. می دونم که حوادث ديگه ای هم در انتظارم هستند ، خدا بقيه رو بخير بگذرونه.