٭
« ورودی منطقه حفاظت شده ميانکاله »
در پائيز سال ۱۳۷۴ برای بازديد از اين منطقه عازم شديم. با توجه به واحدهای درسی که در اون زمان داشتيم بازديدهای زيادی از موزه ها و مناطق حفاظت شده رو برامون تدارک ديده بودند. اين عکس تداعی کننده خاطرات زيادی برام هست و به ياد همه همکلاسيهام ميفتم. بعد از حدود نه سال در مرداد ماه امسال گذرم به اين منطقه افتاد. اينبار درختها لخت نبودند. تصور کنين که اين شاخه ها پر از برگهای سبز باشند ، هوا هم ابری باشه و نم نم بارون بياد. از شاخ و برگ درختها انگار يه تونل درست شده بود و ما در اين تونل حرکت می کرديم.
اونروز خيلی دلم برای دوستام تنگ شد. ياد تک تک اونها افتادم و آخرين خبری که از اونها بهم رسيده بود رو مرور می کردم. زمان چه زود ميگذره و ما اونقدر درگير کارهای روزانه و مشکلات ريز و درشت هستيم که بهترين خاطراتمون رو گوشه ذهنمون بايگانی ميکنيم. ايکاش اونروزها برمی گشتند و باز هم اون دوستان کنار هم جمع می شدند. چند شب قبل از اينکه محيط خوابگاه رو برای هميشه ترک کنيم ، دور هم جمع شديم و همه به اين نتيجه رسيديم که سالها بعد علاوه بر اينکه حسرت چنين روزهائی رو خواهيم داشت ، محاله که بتونيم باز هم همه بچه ها رو دور هم جمع کنيم. از چهار سال زندگی با هم تنها خاطراتش برامون موند. الان که فکر می کنم ، ميبينم که تلخترين خاطرات اون دوران ، باز هم شيرينی خاص خودش رو داره. انگار در مقطعی از زندگی همه خاطرات مبدل به خاطرات شيرين ميشه. با اين ديد دارم به وقايعی که الان با اونها درگيرم نگاه ميکنم و اميدوارم چند سال بعد وقتی به ياد اينروزها ميفتم ، برام شيرين باشند ، حتی تلخترين اونها.