٭ دانشجوی ترم چهار بودم و به اتفاق يکی از اساتيدم در يک همايش علمی شرکت کردم. استادم داور يکسری از مقالات بود. يه نفر در مورد « هيدرواکوستيک » مقاله ای ارائه کرد که به نظرم خيلی جالب اومد. با اينکه هنوز از خيلی از مباحث علمی چيزی سر در نمياوردم ولی در اين مقاله چند اشکال عمده ديدم. بعد از پايان ارائه ، ساير داورها سئوالاتی پرسيدند ولی استادم جز يکی دو مورد ، چيزی نپرسيد. بعد از اتمام جلسه و در مسير برگشت از استادم پرسيدم: دکتر ، من در اون مقاله اين چند اشکال رو ديدم ، درسته؟ گفت: بله ، درسته. گفتم: خوب پس چرا شما که می دونستين چيزی نپرسيدين و مطرح نکردين؟ در جواب گفت:
يادت باشه جائی حرف بزنی و بحث کنی که طرف مقابلت متوجه حرفهات بشه ، من اونجا خيلی راحت می تونستم سئوال پيچش کنم و ايرادهای اساسی بگيرم ، ولی تجربه قبلی من با اين فرد نشون داد که متوجه نمی شه ،من هم وقتم رو هدر ندادم ، بالاخره يه روز خودش می فهمه.
از اين قضيه ۱۱ سال ميگذره ، حالا من با ارائه دهنده اون مقاله ۸ ساله که همکارم و چند طرح ملی رو با هم کار کرديم. در اولين طرح ملی و در هنگام نگارش گزارش نهائی ، چند نکته رو بهش يادآوری کردم. ديدم قبول نداره و حرف خودش رو ميزنه. ياد حرفهای استادم افتادم و قضيه رو کش ندادم. روز دفاع از گزارش رسيد و ديدم داورها که خيلی هم سمج بودند به همون اشکالات گير دادند. خلاصه که ما با همه اين اشکالات موفق شديم از پروژه با درجه عالـی دفاع کنيم.
روزی که می خواستيم اصلاحات و نظرات داوران رو اعمال کنيم ، در قسمت روش محاسبه اشکالی رو که از ديد داورها پنهون مونده بود يادآور شدم و گفتم بهتره که اينجا رو عوض کنيم. گفت: نه همين خوبه. يه کم پافشاری کردم ولی قانع نشد.
سال ۸۲ بعنوان کارشناس همکار به منطقه ای در خليج فارس اعزام شدم و يه گشت ۱۰ روزه رو با مجری و همکار جديدمون به دريا رفتم. از اوائل سال هم داريم رو گزارشش کار می کنيم. اين همکار جديد که قبلا در بخش اکولوژی کار می کرد اصلا از روش کار ما مطلع نبود و برای محاسبات داده ها از همون گزارش طرح ملی اول ما استفاده کرد. وقتی داده ها رو برام فرستاد ديدم نيمی از کارها رو انجام داده و من هم ادامه کار رو انجام دادم. حدود شش ماه ميشه که دارم رو اين گزارش کار می کنم و بايد بگم کار نفس گير و پر دردسری هست و بايد کل ذخاير آبهای جنوب ايران رو در مساحتی بالغ بر ۸۷۸۰ مايل مربع دريائی بررسی کنيم. اون هم در چهار استان جنوبی با چهار سليقه مختلف در انجام پروژه و آناليز داده ها.
ديروز خيالم راحت شد که تا دو سه روز ديگه گزارش تموم ميشه و آخر هفته ماموريت و مرخصی رو ميرم. نزديک ظهر اين همکار جديد تماس گرفت و در لابلای صحبتش اشاره کرد که در محاسبه شاخص «صيد بر واحد سطح» ضريب فرار «۵/۰» رو اعمال کرده. با اين حرفش چشام سياهی رفت و سرم به شدت درد گرفت. اين حرف به اين معنی بود که کل زحمت سه ماه اخيرم هدر رفته و بايد دوباره تمام محاسبات رو انجام بدم. بهش گفتم: آخه مرد حسابی مگه من در کشتی روش محاسبه رو بهت نگفتم؟ در جواب گفت: چرا گفتی ولی من فراموش کردم و با مراجعه به گزارش طرح ملی اول فرمولها رو پيدا کردم.
حق با اون بود و مقصر ما بوديم که در اون گزارش اين اشکال رو باقی گذاشتيم. در اون گزارش من اصرار کردم که اون فرمولها بايد عوض بشه و روش اصلی کارمون رو بنويسيم ولی اون همکارم قبول نکرد. وقتی هم باهاش تماس گرفتم و جريان رو گفتم ، فقط گفت: شرمنده شدم بخدا ، تو اين گزارش اون قسمت رو عوض کن. همين.
حالا من موندم و يه اعصاب بهم ريخته و افسوس اون همه زحمت و وقت که صرف محاسبات گزارش کردم. فقط و فقط رو ندانم کاری و غرور بيجای اون همکارم. ولی از يک چيز خوشحالم که بالاخره اين همکار متوجه اشتباهش شد و اميدوارم از اين به بعد حواسش رو بيشتر جمع کنه.
از روزی که اون جمله رو استادم بهم گفت ، سعی می کنم که بهش عمل کنم. در چه محيط کاريم و چه در روابطم با ديگران. وقتی ميبينم طرف مقابل ديدش کلا با من فرق داره و در يک وادی ديگه داره سير ميکنه ، ميگم:
حق با شماست ، اشتباه از منه ، ببخشيد.
بعد با خودم ميگم:
اميدوارم يه روز بفهمی که چکار کردی.