٭ صبر بر داغ دل سوخته بايد چون شمع
لايق صحبت بزم تو شدن آسان نيست
تب و تاب غم عشقت دل دريا طلبد
هر تُنُک حوصله را طاقت اين طوفان نيست
بعد از چند ماه به ديدن يه دوست قديمی رفتم. خيلی دلم براش تنگ شده بود. چه کنم ، واقعا ترافيک کار اجازه نمی داد که به سراغش برم. ولی امشب ديگه همه کارها رو رها کردم و رفتم سراغش. مثل هميشه زيبا و با ابهت بود.
غروب يهو به سرم زد که به دريا برم. هوا يه خورده سرد بود ولی می دونستم که دريا بايد گرم باشه. جاتون خالی ، نيم ساعت تا زانو و با پای برهنه تو آب بودم. نرمی ماسه ها ، نوازش موج روی پاهام ، گرمای لذت بخش آب ، نسيم ملايم و خنک دريا ، يه آسمون پر ستاره و فقط صدای موجها.
يه نکته رو از ياد برده بودم و اون گرفتن انرژی از دريا بود. اينروزها که واقعا کم طاقت شدم ، آرامش کنار دريا ، انرژی لازم رو بهم ميده. ۶۸ روز صبر کردم ، باز هم صبر می کنم.