٭ صدای قطرات باران را می شنوم. دلم می خواهد زير باران قدم بزنم و خيس شوم. ولی افسوس که بيماری امانم را بريده است. چنان درگير روزمرگی شده ام که خودم را از ياد برده ام. احساس ميکنم انرژیم تحليل رفته است. در گذشته ای نه چندان دور وقتی اين حال را در خود حس می کردم ، جايم هر شب کنار دريا بود. ولی اينجا از دريا دورم. هر روز در مسيرم ميبينمش و بویش را با تمام وجود استنشاق می کنم ولی فرصت نمی شود که در ساحل قدم بزنم ، پاهايم را در آب بگذارم و نوازش امواج را حس کنم. تنها دل خوشيم مهر جانمازم است که بعد از سلام نماز حس ميکنم هنوز هم زنده ام.
سفر دو روزه آخر هفته به تهران کنسل و موکول به هفته آينده شد. قديم ها وقتی برای ماموريت به تهران ميرفتم ، فرصتی بود که يکی دو روز بيشتر بمونم و به کارهام برسم. اينجا از اين خبرها نيست. مثلا وقتی ساعت ۱۰ صبح جلسه داريم ، ساعت ۴ صبح از اينجا حرکت می کنيم. بعد از جلسه و صرف ناهار بايد برگرديم و فردای اون روز هم تشريف ببريم اداره.
قرار شده هفته آينده برای سال صيد جديد که از مهر ماه شروع ميشه تصميمات مهمی گرفته بشه و به قول معروف اسمش شده کميسيون مقدماتی که بعد از يک ماه کميسيون عالی را بايد شرکت کنيم. بارها و بارها اينجا گفتم اگه اهل ماهی خوردن هستين تا می تونين ماهی بخورين که تا چند سال ديگه چيزی گيرتون نمياد. مخصوصا خاويار و ماهی خاوياری که با خارج شدن از سيستم شيلات و واگذاری به بخش خصوصی و فعاليت فرماليته تحت نظارت شيلات ، آينده خوبی نداره و من هر وقت گزارشات رو می خونم يا در جلساتی در اين رابطه شرکت می کنم ، واقعا افسوس می خورم که اين ذخاير منحصر به فرد در حال نابودی هست.
خودمونيم عجب بارون باحالی داره مياد اينجا ، جای همتون خالی.