٭ هر هفته يه سمينار داخلی داريم و همکاران در مورد کارهای تحقيقاتی که انجام دادند يه مقاله رو ارائه می کنند. امروز حال و هوای خاصی تو جلسه بود و همه دوستان انگاری ياد دوران گذشته افتادند و زمانی که پشت ميزهای مدرسه نشسته بودند. وقتی رئيس اداره واسه يه کاری وسط جلسه به دفتر کارش رفت ، انگار که معلم از کلاس خارج شده و همه شروع کردند به حرف زدن و خنديدن و به محض اومدن رئيس همه ساکت شدند. ولی باز شيطنت می کردند و برای همديگه يادداشت می نوشتند و به طرف هم پرتاب می کردند. با خوندن اون يادداشتها لبخند به چهره همه ميومد.
خيلی جالبه که آدم هر قدر هم که بزرگ شده باشه و سنش بالا رفته باشه ، باز هم گاهی هوس بچگی می کنه و کارهائی ميکنه که واقعا تو اون سن و سال بعيد به نظر ميرسه.
امشب داشتم يه کتابچه ای رو که مجموعه ای از نکات جالب کتابهای پائلو کوئليو بود می خوندم که به اين جمله رسيدم:
بايد به آوای کودکی که روزگاری بوده ايم ، گوش بسپاريم ، کودکی که هنوز درون ماست.